زیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگ **دنیــــــــای بارونـــــــــی**







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





؟؟؟؟

جااااااااان من جواب بدین!


[+] نوشته شده توسط علی در 22:4 | |







 ﻧﺤﻮﻩ ﺑﻬﻢ ﺯﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮﺍﯾﻪ ﺍﯾﺮﻭﻧﯽ

ﺧﯿﻠﯽ ﭘﺴﺘﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺭﯾﺨﺘﺖ ﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ . ﺑﺎﯼ ـ

ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﺟﻮﺭ ﺭﺍﺣﺘﯽ. ﺑﺎﯼ -

ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ؟ ﻧﺒﺎﯾﺪﻡ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎ ﭘﺮﺗﻪ ﺧﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ. ﺑﺎﯼ ـ

ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻋﻮﺿﯽ ﺣﺮﻑ ﺩﻫﻨﺖ ﻭ ﺑﻔﻬﻢ ﺍﺻﻶ ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ. ﺑﺎﯼ -

ﻭﺍﻗﻌﺂ ﮐﻪ ... ﺍﻧﻘﺪ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﮕﯽ ﺑﺮﻭ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﯾﻪ ﺭﯾﮕﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺸﺖ ﻫﺴﺖ. ﺑﺎﯼ ـ

ﻓﻌﻶ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﯾﮕﺎﺗﻮ ﮐﻔﺶ ﺗﻮﺋﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ . ﺑﺎﯼ -

ﻣﻦ؟ ﻣﻦ؟ ﺗﻮ ﻭﺍﺳﺖ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ . ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺑﺮﻡ . ﺑﺎﯼ ـ

ﺧﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﮕﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯼ ﺭﯾﺨﺘﻡﻭ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯽ ﺑﮕﻢ . ﺑﺎﯼ -

ﺧﺐ ﻣﻦ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ـ ﻫﺮﭼﯽ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﮕﯽ ...

ﻋــــــــــﺸﻘـــــــــــــــــــــﻢ؟ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ ﺩﯾﮕﻪ ـ

ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﺸﻪ ﻫﺎ !!! -

ﻣﺜﻶ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﻪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ـ

ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺰﻧﻢ -

 ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺲ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﻨﯽ ... ﭼﯿﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺗﺮﻩ؟ ﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﻩ؟ ـ ﮐﻶ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺒﯿﻨﻤﺖ ﺩﻭﺭﻭ ﺑﺮﻡ .

ﺑﺎﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ... . . ﺑﺎﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ .. ﺑﺎﯼ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎﯼ ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺱ ﻣﯿﺪﻥ .. ﻭﺍﻻ (((((((((((:


[+] نوشته شده توسط علی در 22:3 | |







شوق باران...

شوق باران...

 

خشکسالی عنان طاقتم را بریده بود٬

هر روز به امید نیم قطره بارانی به آسمان چشم می دوختم...

تخم نا امیدی در شوره زار قلبم جوانه می زد٬ 

غرق در خیال باران در کنج منزل نشسته بودم که ناگهان صدای خروشان رعد مرا به خود آورد...

چترم را برداشته و از منزل خارج شدم...

جوانکی را دیدم که قطرات باران را بر وجودش حس می‌کرد..

زیر باران چنان پایکوبی می کرد و به دور خود می‌چرخید تو گویی باران به سفارش او می بارد!

گفتمش: زیر چترم بیا تا خیس نشوی!

نگاهی پرمعنا به من افکند و گفت:

برای سبک شدن باید خیس شد!

تو باران را نمی فهمی پس با چترت خوش باش!

باران برای تو نوازشگر پنجره ی اتاق است اما برای من موهبتی است الهی تا فراموش نکنم آسمان کجاست!

درخت سبز داند قدر باران

تو خشکی قدر باران را چه دانی؟!

بیاد سخنان سهراب افتادم:

« چترها را باید بست٬

زیر باران باید رفت٬ 

فکر را٬ خاطره را٬ زیر باران باید برد٬

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت٬ 

دوست را زیر باران باید دید٬

عشق را زیر باران باید جست٬

زیر باران باید چیز نوشت٬ حرف زد٬ نیلوفر کاشت»

چترم را بسته و وجودم را به قطره های باران سپردم٬

خدای من ...چه لذتی داشت؟!

باران را حس می کردم٬

همچو کودک داستان « باز باران» از خوشحالی می پریدم...

آه...چه سالها که این چتر ننگین مرا از باران محروم کرد..

 

برادر و خواهرم...

 

ماه رمضان فرا رسید..

باران رحمت الهی می بارد٬

بنگر کدامین چتر تو را از حس باران محروم می کند٬

چترت را ببند..

باران را حس کن.

 

 

(عادل حیدری)


[+] نوشته شده توسط علی در 22:0 | |







دوم دبستان بودم؛صبح سرخیابون منتظر سرویس بودم سرویسمم دیر کرده بود
آخر کلافه شدم؛رفتم از خانمه پرسیدم: خانوم ببخشید ساعت چنده؟
گفت ساعتی 5000بچه جون!!!!!!!!!
.
.
.
.
.
تا 1 هفته با خودم فکر میکردم مگه ساعت فقط تا 24 نیس؟!


[+] نوشته شده توسط علی در 17:44 | |







 

゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字اگــه خـوشت اومــد ctrl+Dかわいい のデコメ絵文字

くま のデコメ絵文字اگــه هـم نـیومـد ctrl+Wくま のデコメ絵文字

تـــو بـــده مــا مــیکـــنـیــم

تـــــائید [ :D ]

笑 のデコメ絵文字اِســتــعــمــآل چـــرنــدیــات آزاد笑 のデコメ絵文字

パンダ のデコメ絵文字1عــَــدد مـــــَــنパンダ のデコメ絵文字

چت باکس هم اون پایینه!


[+] نوشته شده توسط علی در 17:33 | |







جواب ریاضیی اول دبیرستان....

برای دیدن جواب های ریاضی به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط علی در 18:18 | |







دانلودها...

دوستان در ادامه مطلب

تعدادی برنامه برای دانلود گذاشتم.

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

اول نظر دهید!

بعد بگین تا رمزو بهتون میگم!یا عضو وبلاگ شوید!آرام



ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط علی در 18:8 | |







یا ابا صالح المهدی...ادرکنی...

 

آقای من

 .

مولای غریب

و تنهای من

پدر مهربان اهل عالم

می خواهم غربتت را حکایت کنم؛

غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛

غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛

غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛

غربتی که اجداد طاهرت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.

من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام …

از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟

از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟

از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت

می ترسانند؟

از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟

از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟

از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟

از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند،

امر فرج اصلاح خواهد شد.

می خواهم به سوی تو برگردم.

یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛

می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛

می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم دعا می کردی.

من از تو گریزان بودم؛

اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی

آقای من ،

مولای من ،

یاورمن …

العفو … العفو


[+] نوشته شده توسط علی در 17:50 | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد